سنگر و قمقمه های خالی | بهرام صادقی

130.000تومان

ناموجود

مشخصات کتاب

نویسنده

ناشر

سال چاپ

نوبت چاپ

قطع

جلد

تعداد صفحه

وضعیت جلد

وضعیت صفحات داخلی

معرفی کتاب سنگر و قمقمه های خالی

سنگر و قمقمه‌های خالی (۱۳۴۹) مجموعه‌ی ۲۵ داستان از بهرام صادقی: فردا در راه است؛ وسواس؛ کلاف سردرگم؛ گرد هم؛ داستان برای کودکان؛ نمایش در دو پرده؛ «سنگر و قمقمه‌های خالی»؛ با کمال تأسف؛ غیر منتظر؛ آقای نویسنده تازه کار است؛ سراسر حادثه؛ زنجیر؛ در این شماره؛ قریب‌الوقوع؛ تدریس در بهار دل‌انگیز؛ هفت گیسوی خونین؛ اذان غروب؛ تأثيرات متقابل؛ یک روز صبح اتفاق افتاد؛ صراحت و قاطعیت؛ آوازی غمناک برای یک شب بی‌مهتاب؛ خواب خون؛ مهمان ناخوانده در شهر بزرگ؛ عافیت؛ ملکوت.

ملكوت بعدها از این مجموعه جدا و به صورت کتابی مستقل منتشر شد. در داستان کوتاه طنزآمیز «سنگر و قمقمه‌های خالی» (حدود ۳۵۰۰ کلمه) (نگارش: اردیبهشت ۱۳۳۷) از این مجموعه که اول بار در خرداد ۱۳۳۷ در مجله‌ی سخن چاپ شد، نویسنده با جای گرفتن در ذهن کارمندی مفلوک به نام آقای کمبوجیه – که سوای این نام، فاقد هویت است – به بازآفرینی گفتگوی درونی و ذهنیات و آرمان‌های وی می‌پردازد که در نهایت از خانه و غذا و منقل تجاوز نمی‌کند.

نویسنده، در داستان «فردا در راه است»، درون‌مایه‌ی سوءظن و خیانت را می‌پروراند و، در مطالعه‌ای مردم‌شناختی، نقش مردم را در شایعه‌پراکنی بررسی می‌کند. «وسواس» داستان جوان تنها و کم‌درآمدی است که وقتی به سینما رفته غریبه‌ای با عینک دودی و چمدان به دست به سراغش آمده است. پس از برگشت از سینما، با شنیدن این خبر از زن همسایه، ذهن جوان درگیر پرسش‌های گوناگون می‌شود. غریبه که بوده و با او چه کار داشته است؟ داستان «کلاف سر در گم» به صورت گفتگو بین عکاس و مردی پیش می‌رود که برای گرفتن عکس خود به عکاس‌خانه آمده است.   در «گِردِ هم»، «پسرک» همه‌ی پول خود را باخته و هنوز نتوانسته است با تفنگِ بادی به خال بزند تا آنکه «علی مزقونچی» از راه می‌رسد و به جای او تیراندازی می‌کند و جایزه را برای پسرک می‌برد. «داستان برای کودکان»، که به سال ۱۳۳۶ در مجله‌ی سخن چاپ شده، حول سردرگمیِ سه کودک، «اشی» و «مشی» و «میرزا سلیمان»، برای گذران اوقات فراغت خود شکل می‌گیرد. «آقای مستقیم» قهرمان داستانِ «با کمال تأسف» جز جمع‌آوری آگهی‌های تسلیت از روزنامه‌ها مشغله‌ای ندارد تا آنکه روزی آگهی ترحیم خود را در روزنامه می‌خواند و در مجلس ختم شرکت می‌کند. «غير منتظر» توصیفی است از موقعیت طنزآلودی که «میرزا محمود خان مساوات» در آن گرفتار آمده است.   در «نمایش در دو پرده»، نویسنده اوضاع تئاتر را نقد کرده است. در داستان «سراسر حادثه»، برادر بزرگتر خانواده عادت دارد، به هر مناسبتی، «مازیار» و دو برادر به نام‌های «بلبل» و «درویش»، مستأجران خانه‌ی خانم و آقای مهاجر را به شب‌نشینی دعوت کند. در «زنجیر» نیز موقعیتی طنزآمیز ساخته می‌شود: مسئولان تیمارستان شهر اعلام می‌کنند جا برای پذیرش نمانده است. داستان «در این شماره» به سان صورت جلسه‌ی رسمی منشی مجله‌ای ادبی نوشته شده است. در داستان روان‌شناختی «قریب الوقوع»، طی چند پاره روایت، تصورات و خیال‌های «آقای فلانی» درباره‌ی زندگی دوستش بازگو می‌شود تا تصویری از نسلی که در گذر ایام آرمان‌ها را به باد داده و حالا می‌کوشد تا همه‌چیز حتی جنون یا خودکشی را به شوخی گیرد ترسیم کند. «هفت‌گیسوی خونین» نوعی قصه‌ی پسامدرن است که به صورت نقیضه یا آیرونیای قصه‌های کهن نوشته شده است تا بی‌عاطفگی و معناباختگیِ چیره بر روزگار نو را نشان دهد. در داستان «اذان غروب»، جوانی برای یافتن شیخ بهایی به اصفهان عصر صفوی می‌آید. «تأثیرات متقابل» را راوی اول شخصی روایت می‌کند که مهمان خانواده‌ی پرجمعیتی شده و در موقعیتی طنزآسا گرفتار آمده است. در «یک روز صبح اتفاق افتاد»، ورود مردی بسیار بلندقامت به خلوتِ «آقای خواتیم»، که برای تمدد اعصاب به روستا آمده، نهایتاً به جنون او منجر می‌گردد. در «صراحت و قاطعیت» آقای x، جوان خجالتی، هنگام گردش در پارک، ناگهان آقای y، پدر زن آینده‌اش، را می‌بیند. در داستان «آوازی غمناک برای یک شب بی‌مهتاب»، طنز جای خود را به فضایی تلخ و مرگ‌اندیشانه داده است. «خواب خون» داستان برخورد دانشجویی است با «ژ» – کسی که می‌خواهد کوتاه‌ترین داستان جهان را بنویسد.

منبع: فرهنگ ادبیات فارسی / نوشته‌ی محمد شریفی / ویراسته‌ی محمدرضا جعفری / انتشارات معین / چاپ دوم 1387

همچنین ممکن است دوست داشته باشید…

ناموجود

رمان و داستان کوتاه ایرانی

ققنوس | محمود دولت آبادی

30.000تومان
ناموجود

داستان نویسی و نقد ادبی

بهرام صادقی | محمدرضا اصلانی

25.000تومان
ناموجود

رمان و داستان کوتاه ایرانی

جای خالی سلوچ | محمود دولت آبادی

90.000تومان

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “سنگر و قمقمه های خالی | بهرام صادقی”