مروری بر رمان ابلوموف نوشته ایوان گنچاروف

نقد کتاب آبلوموف

ابلوموف (۱۸۵۹) نوشته ی ایوان آلکساندرویج گانچاروف نویسنده ی روس است که تاثیری عمیق بر تخیل روسی بر جا نهاده است. این کتاب در میان آثار ادبی از محدوده ی ادبیات فراتر رفته و به صورت بخشی از ساختار آگاهی ملی در آمده است. این اثر یک واقعیت عینی فرهنگی و بیان شیوه ای است که مردم روسیه به خود و جامعه ی خویش نگریسته اند. رمان ابلوموف به آهستگی و بدون شتاب روایت می شود. در اینجا گانچاروف از پیرنگ مکانیکی پرهیز می کند و به قهرمانش اجازه می دهد جریان امور را به دست گیرد. قسمت اعظم رمان از آن ابلوموف و شرح دقیقی است از همه ی حرکت های ذهن او. در اینجا آنچه بر سر قهرمان رمان می آید از پیش تعیین شده است و محدود به اهداف داستانی نیست، بلکه نویسنده عنان را به دست حوادث می سپارد تا آزادانه رخ دهند و شکل رمان را تعیین کنند.

نقد و بررسی رمان ابلوموفرمان با طنزی جذاب یک روز عادی از زندگی قهرمان غول پیکر و تنبل را تصویر می کند. او با قیافه ای مثل چارلی چاپلین برای حفظ تعادل یک سینی با بشقاب های لغزان داخل آن، و عبورش از میان درگاهی کوشش می کند تا به صورت نمایشی مضحک درآید. ابلوموف و زاخار دو موجود عجیب و غریب و مسخره اند که از دنیای کار و فعالیت برکنارند. گویی زمان نیز در آپارتمان کثیف و نامرتب آن ها از حرکت باز ایستاده است. لایه ای از گرد و غبار پنجره ها را پوشانده است، به طوری که گاه ابلوموف ناچار می شود حتی برای تعیین فصل سال دست به دامن کسانی شود که گه گاه به دیدارش می آیند. ابلوموف و زاخار، ارباب و سرف، جدا افتاده از جهان عمل و عزم و اراده تنها یکدیگر را دارند، با هم مرافعه می کنند و جار و جنجال راه می اندازند. در رمان ابلوموف ابهت زدایی به شکل کامل تحقق یافته است. عشق ابلوموف به اولگا عشق یک تابستان است که با آمدن پاییز و مرگ آن دنیای سبز رنگ از میان م یرود. زمستان صحنه نابودی نهایی است و ریزش برف امیدهای ابلوموف را مدفون می کند.

پیرنگ رمان ابلوموف تقلید یک حیات است. آن هم حیات ذهنی که با چنان معنویت عمیقی به آن نگریسته می شود که الگوهای اندیشه اش بر تمام طبیعت پرتو می افکند. زندگی ابلوموف یک زندگی شکست خورده است. داستان فرصت های از دست رفته است و مثل زندگی همه ی ما رو به خاموشی است. ابلوموف برای آن خصلت های مردانه که هنوز از آنها برخوردار نشده است چشم بـه دوست خود اشتولتس دارد و اشتولتس برای «تصویر لطیفی» که پشت سر گذاشته است چشم به او. وقتی اولگا ابلوموف را رها می کند و پیش اشتولتس می رود، ابلوموف احساس دل آسودگی می کند اولگا با اشتولتس ازدواج می کند و ابلوموف با خدمتکارش آگافیا. در پایان ابلوموف به یک زندگی گیاهی رغبت می کند و واپسین روزهای عمرش در جهانی از اشیای خاموش سپری می شود.

منبع: پیدایش و دگرگونی رمان / علیرضا پوردانا / نشر پژواک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *