معرفی هنريك ایبسن
هنريك ایبسن Ibsen, Henrik شاعر و نمایشنامهنویس نروژی (۱۸۲۸ – ۱۹۰۶).
ایبسن دوران کودکی را به سختی گذراند، پدر که کار تجارياش به ورشکستگی انجامیده بود، به میخوارگی روی آورد و مادر به عالم زهد و مذهب، و در نتیجه از یکدیگر جدا گشتند. در این میان ایبسن از پدر و مادر خوی نامتعادلی را به ارث برد. در شانزده سالگی نزد دوا فروشی به شاگردی و کارآموزی پرداخت و با عوایدی که از این راه بدست آورد، توانست تحصیلات دبیرستان را به پایان برساند و با آنکه مصمم بود که به رشته پزشکی وارد شود، استعداد در شعر و نمایشنامهنویسی او را به راه شعر و ادب کشاند. انقلاب ۱۸۴۸ اروپا او را به نوشتن تراژدی منظوم کاتیلینا Catilina برانگیخت که در ۱۸۵۰ با نام مستعار انتشار یافت. کاتیلینا قهرمان نمایشنامه نمونه فردی عصیانگر است. ایبسن در ورای موضوعی تاریخی نظر تندی درباره لزوم اصلاحات اجتماعی بیان کرده بود و همین امر موجب شد که تئاتر پایتخت از نمایش کاتیلینا خودداری کند. ایبسن پس از آن چون شاعری غنائی با مجلههای ادبی همکاری کرد و به تدریج تراژدیهائی تاریخی انتشار داد که از روح ملی سرچشمه می گرفت. نمایشنامه تپه جنگجویان Kjoempehdien را در ۱۸۵۰ بر صحنه آورد. در ۱۸۵۱ در تئاتر دولتی برگن Bergen در سمت معاونت و کارگردانی و نمایشنامهنویسی به کار پرداخت و پس از چندی برای مطالعه به تئاتر سلطنتی کوپنهاگ اعزام شد. در کوپنهاگ در باره هنر نمایشی آلمان و انگلستان و فرانسه مطالعه سودمندی انجام داد. پس از آن پیاپی نمایشنامههائی بر صحنه آورد، از آن جمله است: بانوابنگرتیل اوستراد که در ۱۸۵۵ بنمایش گذارده شد و توفیقی نیافت. جشن در سولهوگ Gildet pd solhaug در ۱۸۵۶ بر صحنه آمد و با پیروزی همراه گشت. پس از آن ایبسن، برگن را ترك كرد و در کریستیانيا Christiania (اوسلو کنونی) پایتخت نروژ اقامت گزید و تا ۱۸۶۴ آنجا ماند و دوره آسودهای را گذراند. از کار تئاتر درآمد قابل توجهی بدست آورد و با نامزد خود ازدواج کرد. ایبسن در کریستیانیا نمایشنامه جنگجویان در هلگلند Hoermoendene paa Helgeland را در ۱۸۵۸ بر صحنه آورد که موضوع آن را از افسانههای قدیم کشورهای اسکاندیناوی گرفته بود. در ۱۸۶۲ نمایشنامه منظوم کمدی عشق Kjoerlighedens Komedie به اجرا در آمد که نمایشنامهای بود هجوآمیز و جالب توجه در باره عدم تحقق رؤیا در زندگی زناشوئی. نمایشنامه مدعیان تاج و تخت Kong.semnerne در ۱۸۶۴ بر صحنه آمد و موجب شهرت فراوان ایبسن گشت. حوادث این نمایشنامه در قرن سیزدهم می گذرد، در دورهای که نروژ بر اثر جنگهای داخلی وضع ناگواری یافته بود. نمایشنامه از نظر حس انساندوستی بسیار غنی است و صحنههای تاریخی آن حاکی از تخیل نیرومند ایبسن است. ایبسن تئاتر نروژ را که به ورشکستگی گراییده بود، رها کرد و پس از چندی ناامیدی و گرفتاری با دریافت کمک خرج به خارج از کشور سفر کرد و بیست و پنج سال جز برای اقامتهای کوتاه و گذراندن تعطیلات به نروژ بازنگشت. ابتدا در کوپنهاگ اقامت کرد و پس از بازدیدی از برلن و وین در رم سکونت گزید و همسر و پسرش به او پیوستند. ایبسن گرچه به سبب محيط خفقانآور و وضع ناگوار اخلاقی کشورش از نروژ دور شده بود، پیوسته در اندیشه میهن به سر میبرد و در میان هنرمندان و نویسندگان کشورهای اسکاندیناوی میزیست. در دوران غربت منظومه حماسی براند Brand را ساخت که در ۱۸۶۶ آن را به صورت نمايشنامه درآورد. براند قهرمان نمایشنامه چهره کمال مطلوب و پر عظمت انسان را مینمایاند که فردی با اراده و آشتیناپذیر است و در منزلتی بس عالی و دور از هر نوع حقارت زمان جای دارد. نمایشنامه پرگونت Peer Gynt در ۱۸۶۷ برخلاف براند ضعفهای اخلاقی مردم نروژ را منعکس میکند. پرگونت از قصههای عامیانه نروژی گرفته شده و نمایشنامهای خیالانگیز و شاعرانه است. پرگونت قهرمان نمایشنامه مردی بسیار معمولی است که از عشق زنی با وفا گریخته و ایبسن همه تحولات روحی او را در سالهای سیر و سیاحت تا زمان بازگشت با لحنی هجوآمیز و طنزآلود وصف کرده است، از طرفی فرهنگ غنی عامه و خاطراتی از کودکی ایبسن زمینه پر نقش و نگاری برای نمایشنامه ساخته و از طرف دیگر قدرت تخیل و نیروی احساس و عمق افکار ایبسن آن را به صورت اثری فیلسوفانه درآورده است. این نمایشنامه پس از مخالفت شدید در ۱۸۷۶ در تئاتر کریستیانیا بر صحنه آمد. نمایشنامه پرگونت در کشورهای اسکاندیناوی همان مقام را یافت که فاوست در آلمان و دونكيشوت در اسپانيا. ایبسن در ۱۸۶۹ نمایشنامه پیمان جوانی De anges Forbund را نوشت که کمدی سرگرمکنندهای بود در باره زندگی سیاسی نروژ و چهرههائی از سیاستمداران محلی. پس از ۱۸۷۵ دنباله نمایشنامه منظوم را رها کرد تا به مکالمهها لحنی واقعیتر بخشد. نمایشنامه ارکان جامعه در ۱۸۷۷ ساخته شد که سرآغاز يك سلسله نمایشنامههای بزرگ اجتماعی بود. این نمایشنامه لحظههای دردناکی از کشمکشهای فرد با اجتماع را در بر دارد و چون اعلامیهای در طرفداری از حقوق زن به شمار میآید. ایبسن از آغاز ۱۸۷۹ در رم عقیده خود را در باره حمایت از زن اعلام کرد و نمایشنامه خانه عروسك El Dukkehjem را در همین سال انتشار داد که در سراسر اروپا شهرت عظیمی بدست آورد. در نمایشنامه خانه عروسك نورا Nora زن جوان و زیبا که زندگی را وقف شوهر و فرزندان کرده است، ناگهان در می یابد که گردابی معنوی میان او و شوهرش فاصله انداخته است و اگر قوانین او را مقصر میداند، به این دلیل است که این قوانین به دست خود مردها وضع شده و او را در زندگی زناشوئی جز عروسکی نساخته است، پس به فکر میافتد که خانه شوهر و فرزندان را رها کند تا کمی به خود بیندیشد و به شخصیت واقعیاش پی برد. نمایشنامه اشباح Gengangere( ۱۸۸۱) در برابر خانه عروسک روی دیگر سکه به شمار میآید و زنی را نشان میدهد که به قراردادهای اجتماعی پایبند است، با مردی فاسد به سر میبرد و در حالی که زندگیاش در دروغ محض میگذرد، شوهر را رها نمیکند و زندگی بسیار غمانگیزی را میگذراند. نمایشنامه اشباح آغاز يك سلسله اثر پرارزشی است که ایبسن در آنها مساله توارث را پیش میکشد و قدرت وحشتناك گذشته را در زندگی کنونی فرد عرضه میکند و این امر را از جنبه زیستشناسی مورد توجه قرار میدهد. نکته اصلی در این نمایشنامه آن است که گناهان پدران بر دوش فرزندان میافتد. بعضی از صحنههای نمایشنامه که با جنبه اخلاقی و مسیحیت مغایرت داشت، موجب برانگیختن جدالهای تلخی شد. نمایشنامه دشمن مردم En Folkefiende (۱۸۸۲) مبارزه فردی درستکار و منزوی را با نیروی فشرده جمع نشان میدهد و بدبینی نویسنده را به جامعه آشکار میسازد. ایبسن پس از آن در نمایشنامههایش تجزیه و تحلیل روح را جانشین مسائل اجتماعی عصر میسازد. در نمایشنامه مرغابی وحشی vildanden که در ۱۸۸۴ به نمایش گذارده شد، ایبسن به این نتیجه رسیده است که حقیقتی که به وسیله مردم خیالپرور و کندذهن به کار میرود، بسیار خطرناکتر از دروغ یا پندار و وهم است. این اثر که از بدبینی عمیق ایبسن سرچشمه گرفته است، ابتدا در نظر مردم مبهم آمد، اما بعدها در همه کشورها مورد ستایش فراوان قرار گرفت و از شاهکارهای ایبسن به شمار آمد. ایبسن در ۱۸۸۶ نمایشنامه روسمرس هولم Rosmersholm را پس از اقامتی کوتاه در نروژ نوشت که یکی از نمایشنامههای کنائی و بسیار تاثرآور او است و در آن سنگینی جنایت گذشته و وسوسهاش هر لحظه زن و شوهری را به جانب مرگ سوق می دهد. موضوع مورد توجه ایبسن یعنی زندگی غیر ارادی بشر در نمایشنامه بانونی از دریا Fruen jra have (۱۸۸۸) نیرومندتر عرضه شده است. این نمایشنامه اسرارآمیز دلباختگی شوم زن شوهرداری را به ملاحی ناشناس نشان می دهد که وسوسه آن در وجود زن همواره با فکر دریای واقعی آمیخته است. تنها هنگامی زن میتواند از این وسوسه رهائی یابد که شخصیت والای شوهر که هر گونه استدلال را بی نتیجه میبیند، او را آزاد و به حال خود را میگذارد. نمایشنامه هدا گابلر Hedda Gabler (۱۸۹۰) مطالعهای است در باره زنی آشفته حال و نا امید که برای اطمینان یافتن از قدرت خویش، موجب نابودی اطرافیان و نزدیکان میشود و سرانجام کارش به خودکشی میرسد. ایبسن در ۱۸۹۱ مونیخ را ترک کرد و به نروژ بازگشت و تا آخر عمر در پایتخت اقامت گزید. ورود ایبسن به وطن با استقبال پرشور مردم روبرو شد. نمایشنامه سولنس، استاد معماد Bygmester Solness در ۱۸۱۲ اجرا شد. ایبسن در این نمایشنامه نشان میدهد که چگونه نبوغ و قدرت غیر عادی ممکن است برای شخص و نزدیکانش خطرناك باشد. نمایشنامه ایلوف کوچك Lille Eyolf (۱۸۹۴) اعترافی است به تقصير، و ایبسن در آن تحول روحی کسی را نشان می دهد که میخواهد خود را پاك سازد و به زندگی جدید روی آورد. نمایشنامه از قدرت بیانی شگفتانگیز برخوردار است، خاصه در صحنه اعترافات مشترك زن و شوهر. ایبسن در سالروز هفتاد سالگی در افتخار و احترام غرق بود، با اینهمه خود را خوشبخت نمییافت و احساس میکرد که نیازی به خودشناسی و تحلیل روحی دارد و سرانجام به این نتیجه رسید که بدست آوردن شهرت و افتخار در واقع هم خود او را نابود کرده و هم سعادت نزدیکانش را. اثر این دوره تراژدی هنگامی که با چشمان باز می میریم Naar vi dode Vaagner است در ۱۸۹۹. ایبسن در این سال به اولین حمله قلبی دچار شد و قسمتی از بدنش از کار افتاد، با وجود این در فکر خلق آثار تازه بود که در ۱۹۰۱ بر اثر حمله دیگر، از هر نوع فعالیت بازماند و دیگر نتوانست بستر را ترک کند تا سرانجام در ۱۳ مه ۱۹۰۶ درگذشت. ایبسن باوجود گام برداشتن به موازات عصر خویش، بیشتر به شخصیت و الهامات عمیق درون خود بستگی دارد. در آثار نمایشی ایبسن همه جا «انسان» است که بهچشم میخورد. ایبسن به زندگی فردی که به سبب عدم سازش با محیط و فشار خرد کننده آن تنها میماند، توجه خاص دارد و این چنین کسان را افرادی قویتر میداند و همه جا از آن در برابر جامعه دفاع میکند. ایبسن بزرگترین نمایشنامهنویس نروژ و یکی از برجستهترین شخصیتهای تاریخ تئاتر است. نفوذ وی در زمان حیات و پس از مرگ عظیم بوده و آثار نمایشیش مدت نیم قرن بر محیط نمایشنامهنویسی تسلط کامل داشته است.
منبع:فرهنگ ادبیات جهان / نویسنده: زهرا خانلری