معرفی ساموئل بکت
ساموئل بکت Beckett, Samuel رماننویس و نمایشنامهنویسی ایرلندی(۱۹۰۶).
بکت در دابلین Dublin زاده شد، در ۱۹۲۸ برای تحصیل به پاریس رفت و همانجا اقامت گزید. وی دوست و منشی جیمز جویس James Joyces بود و آثارش تحت نفوذ فراوان آثار او و کافکا و نویسندگان سوررئالیست قرار گرفت. بكت آثار خود را که شامل رمان، نمایشنامه و مقامه بود به دو زبان انگلیسی و فرانسوی مینوشت. اولین رمان بکت، مرفی Murphy (۱۹۳۸) ابتدا در انگلستان و بعد به زبان فرانسوی در فرانسه انتشار یافت. بکت در این رمان از ملال زیستن سخن میگوید و ملال هستی را جانشین خود هستی میسازد. مرفي قهرمان اثر پیوسته از هستی خویش رنج میبرد. اشخاص نمایشنامههای بکت نیز مانند مرفی و حتی بیش از او از زندگی ملول و دلتنگاند و کمتر از او دارای هدف. داستان دیگر بکت به نام مولوی Molloy در ۱۹۵۱ ابتدا به زبان فرانسوی و در ۱۹۵۵ به زبان انگلیسی انتشار یافت. بکت با انتشار در نمایشنامه به شهرت رسید. در انتظار گودو En Attendant Godox (۱۹۵۲)؛ ( Waiting for Godox) (۱۹۵۴) که تجسم اندیشههای بکت است از سرنوشت بشری و میتوان آن را نمایشنامهای فلسفی خواند و پایان بازی Ehd-game Fin de Partie (۱۹۵۷). پیروزی جهانی این دو نمایشنامه موجب شد که رمانهای بکت نیز مورد توجه قرار گیرد. بکت نوشتن آثار داستانی خود را با ابتکار و تازگی پر قدرتی دنبال کرد. قهرمان داستانهای بکت که تقریبا همه جا شخصیت واحدی است با نامهای گوناگون، به صفات و روحیه مشخص یا فضای معین یا زمان معینی بستگی ندارد. نثر داستانهای بکت فاقد نشانههائی است که برای ساختمان و ترکیب جمله ضرورت دارد و بدین طریق خواندن را دشوار می سازد، موضوعها نیز پایبند هیچگونه پیچ و خم یا ساختمان معمول داستان نیست، با این حال بکت که به ظواهر خارجی و ساختمان سنتی داستان پشت کرده، توانسته است به وسیله قهرمانان خود، چنان چهرهای از بینوائی و تیره روزی بشر پیش چشم بگذارد که به تصور در نمیآید. ترس بیجا از دنیا، تزلزل در همه چیز، پوچی عشق و کینه، شك و تردید عمیق درباره گذشته، همه این مسائل ناشی از هیجان فردی و درونی است که از نظر بکت تنها رشتههائی است که آدمی را به زندگی میپیوندد. رمان سه بخشی بکت شامل مولوی، داستان مالون میمیرد Malone meurt(Malone dies) و نگفتنی Innommable(The Unnameable) میان سالهای ۱۹۵۱ تا۱۹۵۸ انتشار یافت. نمایشنامههای دیگر بکت عبارت است از: هما افتادگان Tous ceux qui tombent (All that fall۱۹۵۷)، بازی بدون حرف Acte sans paroles (۱۹۶۳)، چه روزهای خوشی! Oh Las beaux Tours(Happy Days) ۱۹۶۳؛ آخرین نوار کراپ LA Derniere bande (Krapp’s last tape) و خلواره Cendres(Embers) هر دو (۱۹۵۸)؛ نمایشنامه Comedie (Play) (۱۹۶۴) و مانند آن.
بکت پیشوای مکتب پوچی در تئاتر است که هدفش به نمایش گذاردن موقعیتهای خاص است، بی آنکه قصد سرگرم کردن تماشاگر را داشته باشد با هدف نقل داستانی با دسیسهها و پیچ وخمهای گوناگون. بیهودگی در آثار بکت به وسیله تباهی، پستی و کوچکی، ضعف و شکست در همه چیز تجلی میکند و این حال را در اشخاص نمایشنامه به وسیله فرسودگی غمانگیز جسمانی، بیارتباطی و از هم گسیختگی مکالمهها، فقدان هرنوع نتیجهگیری و لحن خسته و آمیخته با نیشخند نشان میدهد. در نمایشنامههای بکت رابطه اشخاص با یکدیگر رابطه معنوی و روانی است. آنان نیمی از يك شخصيتاند که یکدیگر را تکمیل میکنند و در عین اختلاف به نوعی به یکدیگر بستگی دارند، مانند زن و شوهرها که با وجود داشتن اختلافهای شدید فکری به سبب بستگی ناچار از زندگی با یکدیگرند. بکت در ۱۹۳۱ مقامهای تحقیقی و انتقادی درباره پروست Proust انتشار داد. بکت از هر نوع شهرت طلبی بیزار است، حتی هنگامی که در ۱۹۶۹ به جایزه ادبی نوبل دست یافت، از سر و صدا به راه انداختن و خودنمائی پرهیز کرد.
منبع:فرهنگ ادبیات جهان / نویسنده: زهرا خانلری