معرفی بدیعالزمان فروزانفر
نام بدیعالزمان فروزانفر در ایتدا «محمد حسن» بوده است و سپس «جلیل» یا «عبدالجليل» معروف به «آقا محمدحسن خراسانی» و بعدا «شيخ عبدالجليل» و بعدا «بديعالزمان بشرویه» و سرانجام «بديعالزمان فروزانفر» (ادیب؛ پژوهشگر؛ شاعر، متخلص به «ضیاء»؛ مترجم) شد. در تیر 1283 (ربیعالثانی ۱۳۲۲) (در شناسنامه: ۱۲۷۶) در بشرويهی طبس متولد شد و در اردیبهشت ۱۳۴۹ در تهران درگذشت.
پدرش از واعظان منطقهی طبس بود و او مقدمات ادب فارسی و عربی را در بشرویه آموخت. در ۱۳۳۸ قمری (= ۱۲۹۸) به مشهد رفت و در آنجا از درس ادیب نیشابوری در زمینههای ادبیات فارسی و عربی و منطق بهرهمند شد. فقه و اصول را نیز از بعضی استادان حوزهی خراسان آموخت. در همین ایام، قوامالسلطنه، حاکم خراسان، وی را از سر شگفتی «بديعالزمان» خواند و این لقب از آن پس جای اسم او را گرفت. در ۱۳۴۲ قمری (= ۱۳۰۲) به تهران آمد و حجرهای در مدرسهی سپهسالار گرفت و به محضر درس میرزا طاهر تنکابنی (در حکمت) و آقا حسین نجمآبادی (در فقه و اصول) و چند استاد دیگر راه یافت. از ۱۳۰۵ شمسی در مدرسهی دارالفنون و از ۱۳۰۶ در مدرسهی عالی حقوق و از ۱۳۰۷ در دارالمعلمین عالی نیز به تدریس پرداخت. در ۱۳۱۰ استاد تفسیر و ادبیات عربی در مدرسهی عالی سپهسالار شد. در ۱۳۱۳ به معاونت دانشکدهی معقول و منقول برگزیده شد. در ۱۳۱۴ به مناسبت تأليف رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلال الدین محمد مولوی گواهیی برابر درجه دکتری در ادبیات بدو اعطا گردید و از آن پس در دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران نیز به تدریس مشغول شد. در همین سال به عضویت پیوستهی فرهنگستان ایران منصوب گشت. از ۱۳۲۳ تا ۱۳۴۶ که با دریافت عنوان استاد ممتاز دانشگاه تهران بازنشسته شد ریاست دانشکدهی معقول و منقول را بر عهده داشت. وی همزمان با تدریس مناصب دیگری چون نمایندگی مجلس مؤسسان و بعدأ مجلس سنا از ۱۳۲۸ تا ۱۳۲۱ را نیز عهدهدار گردید. در طول زندگی پربار خود بارها برای شرکت در کنگرهها و سمینارهای فرهنگی – ادبی به خارج از کشور سفر کرد و در ۱۳۴۲ عالیترین نشان علمی دولت مراکش بدو اهدا شد. از اعضای انجمن ادبی ایران نیز بود.
او در میان پژوهشگران معاصر ایران به خاطر معلومات بیکران و سرعت انتقال و حافظهی خارقالعادهای که داشت، از مقامی خاص برخوردار بود. در آثار تحقیقی وی نوعی شم انتقادی و نکتهسنجی منحصر چشمگیر است. گسترهی دانش او را بسیار ستودهاند و بسیاری از ادبای معاصر بهترین تعليمات خود را از کلاسهای او گرفتهاند. مهمترین حوزهی تحقیقات وی مولویشناسی بود. اشعارش به سبک قدما و بسیار محکم و استادانه است و نثری استوار و بیعیب دارد.
پژوهشهای ادبی: سخن و سخنوران (جلد اول: ۱۳۰۸؛ جلد دوم: ۱۳۱۲)؛ رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلال الدین محمد مولوی (۱۳۱۵)؛ مباحثی از تاریخ ادبیات ایران (۱۳۱۷)؛ قدیمترین اطلاع از زندگانی خیام (۱۳۲۷؛ تبریز)؛ مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی (۱۳۳۳)؛ احادیث مثنوی (۱۳۳۴)؛ شرح حال و نقد و تحلیل آثار عطار (۱۳۴۰): شرح مثنوی شریف (۱۳۴۶ تا ۱۳۴۸؛ سه جلد)؛ تاریخ ادبیات ایران: بعد از اسلام تا پایان تیموریان (۱۳۸۳) و چند اثر دیگر.
تصحيح و نشر متون: فیه ما فیه (۱۳۳۰)؛ كتاب المعارف با معارف بهاء ولد (۱۳۳۳ تا ۱۳۳۸؛ دو جلد)؛ کلیات شمس تبریزی (۱۳۳۶ تا ۱۳۴۷؛ ده جلد)؛ معارف بهاء الدين محقق ترمذی (۱۳۴۰)؛ ترجمه رساله قشیریه (۱۳۴۵)؛ مناقب اوحدالدين حامد ابن ابی الفخر کرمانی (۱۳۴۷)؛ مصباح الارواح (۱۳۴۹).
دیوان: مجموعهی اشعار (۱۳۶۸)؛ دیوان (۱۳۸۲؛ به اهتمام عنایتالله مجیدی و با مقدمهی محمدرضا شفیعی کدکنی؛ مشتمل بر قصیده و قطعه و رباعی و تکبیت و مثنوی و ماده تاریخ و قصیدهی عربی).
مجموعه مقالات: مجموعه مقالات و اشعار (۱۳۵۱)؛ مقالههای بدیعالزمان فروزانفر (به کوشش عنایتالله مجیدی؛ ۱۳۸۳). و چند اثر دیگر که برخی از آنها چون زندهی بیدار (حی ابن يقظان: ۱۳۳۴) ترجمه است. فرهنگ لغت تازی به پارسی هم داشت که ناتمام مانده است. ترجمهی کاملی از قرآن نیز انجام داد که به چاپ نرسید اما نسخهی آن موجود است.
منبع: فرهنگ ادبیات فارسی / نوشتهی محمد شریفی / ویراستهی محمدرضا جعفری / انتشارات معین / چاپ دوم 1387