معرفی یوهان آوگوست استریندبرگ
یوهان آوگوست استریندبرگ Strindberg, Johan August نمایشنامهنویس، داستاننویس و شاعر سوئدی (۱۸۴۹ – ۱۹۱۲).
استریندبرگ در استکهلم از پدری بازرگان و مادری خدمتکار زاده شد و اگر چه به خانواده سرمایهدار تعلق داشت، در سراسر زندگی خود را به طبقه پائین جامعه منسوب می کرد. بسیار زود تضاد میان طبقه بالا و طبقه پائین اجتماع را دریافت و زندگینامه خود را با عنوان پسر خدمتکار Tjanstekvinnans Son در ۱۸۸۶ انتشار داد. استریندبرگ دوره کودکی غمانگیز و تیرهای را گذراند. پسری محجوب و بیدست و پا بود، از سیزده سالگی که مادر را از دست داد، بهسختی توانست وجود زن پدر و استبداد و بیمهری پدر را تحمل کند. وضع نامساعد خانوادگی از نوجوانی خوی سرکش و ناسازگاری را در او پدید آورد، چنانکه در احساس مذهبی نیز که به وسیله مادر و زن پدر در او جایگیر شده بود، سرخوردگی یافت و به عصیان گرایید. در نظر استریندبرگ محیط خانه حالت مسافرخانهای را یافت که تنها در آن میخورند و میخوابند. در جایی مینویسد: «ای خانواده! تو کانون همه معایب هستی! تو آسایشگاه زنان تنبل، زندان توام با اعمال شاقهی مردان و دوزخ کودکانی!» استریندبرگ در میان بحرانهای روحی و نگرانیهای دوره نوجوانی دبیرستان را بپایان رساند و در ۱۸۶۷ برای تحصیل در رشته پزشکی به دانشگاه اوپسالا Uppsala وارد شد که بدون اخذ نتیجه آن را ترک کرد. برای امرار معاش چندی به تدریس اشتغال یافت و مدتی نیز در تئاتر سلطنتی به بازیگری پرداخت که کارش با شکست روبرو شد. در این هنگام به ارثیه مختصری دست یافت و به دانشگاه اوپسالا بازگشت تا در رشته زیبائی شناسی و زبانهای خارجی به تحصیل پردازد. در این دوره بود که پس از سالها سرگشتگی به استعداد واقعی خود در نمایشنامهنویسی پی برد و دوره پر ثمری را در نویسندگی آغاز کرد. از جمله آثار این دوره نمایشنامه لامذهب Fritankaren در ۱۸۸۰، در رم A Rome و تبعیدی Uberland است که از اندیشههای فلسفی و زیباییشناسی زمان تاثیر پذیرفته است. استریندبرگ که پیوسته دچار ناپایداری روحی بود، بار دیگر دانشگاه را ترک کرد و به روزنامهنگاری پرداخت. در ۱۸۷۴ کتابدار کتابخانه سلطنتی در استکهلم شد و تا ۱۸۸۲ در این سمت باقی ماند. در ۱۸۷۶ با کنت ورانگل Wrangel آشنا شد و به همسر او سیری Siri دل بست و ماجرای عاشقانه پر جنجالی پدید آورد که به طلاق سیری از شوهر و ازدواجش با استریندبرگ انجامید. این ازدواج که با عشق آغاز شد، در نخستین سالهای زناشویی با خوشبختی همراه بود، اما بهتدریج رو به تیرگی نهاد. اختلافها ظاهر گشت و روابط به سردی گرایید. استریندبرگ وضع آشفته خود را در نمایشنامه زن آقای بنگت Herr Bengts hustru منعکس کرده است. اولین نمایشنامه تاریخی و شاهکار استریندبرگ استاد اولوف Master Olof نام دارد که ابتدا به صورت نثر در ۱۸۷۲ و چهار سال بعد به صورت نمایشنامه منظوم انتشار یافت، اما هیچ تئاتری حاضر نشد که این نمایشنامه مهم را به سبب لحن زنندهای که داشت، بر صحنه بیاورد. اثری که موجب شهرت استریندبرگ شد، رمان اتاق کار سرخ Roda Rummet است که در ۱۸۷۹ انتشار یافت و با پیروزی فراوان روبرو گشت. استریندبرگ در این اثر مردم و محیطهای گوناگون جامعه سوئدی عصر خودرا با لحن نیشداری توصیف کرده و با تلخی و اندوه، نابودی عادات و آداب گوناگون را نشان داده است. رمان اتاق کار سرخ از رمانهای برجسته ادبیات جدید سوئد بهشمار می آید. استریندبرگ پس از آن به انتشار قصههای تاریخی که به گذشته ملت سوئد ارتباط می یابد، دست زد و آنها را با عنوان ملت سوئد و سرگذشتش Svenska oden och Aventyr انتشار داد. در نظر استریندبرگ تاریخ سوئد با تاریخ مردم طبقه پائین جامعه که رنجها و فداکاریهایش هرگز نباید فراموش شود، در هم آمیخته است. این کتاب مورد انتقاد فراوان قرار گرفت و استریندبرگ در جواب انتقادها کتاب حکومت تازه Det nya Riket را انتشار داد که در آن سخت به منتقدان خود تاخته و جامعه سوئدی عصر خود و سازمانهای تازه را به سخره گرفته بود. کتاب سر و صدای فراوان بهپا کرد و موجب شد که استریندبرگ تعادل عصبی خود را از دست بدهد و به حساسیت شدید دچار شود و با خانواده خود سوئد را ترک کند. دوری او از وطن در ۱۸۸۳ آغاز شد و تا شش سال ادامه یافت، ابتدا به فرانسه رفت و در میان عده ای از هنرمندان مهاجر سوئدی بهسر برد و برای درك محيط فکری و معنوی فرانسه به آموختن زبان فرانسوی پرداخت و مقالههایی انتشار داد. پس از آن به سوئیس رفت و در ۱۸۸۴ مجموعه داستانهای کوتاهی با عنوان مردان متأهل Gifias منتشر کرد. محرك استریندبرگ در نوشتن این داستانها، انتشار نمایشنامه خانه عروسك اثر ایبسن بود که در آن از حقوق زن حمایت شده بود. استریندبرگ بر ضد نظر ایبسن بهپا خاست و خود را مخالف سرسخت حقوق زن معرفی کرد و در باره نمایشنامه ایبسن چنین نوشت: «اثری زیبا و رمانتيك، اما از نظر اصول عقاید سرشار از ضعف و سستی است.» استریندبرگ ازدواج را ویرانکننده پایههای عشق و تنها مقام مادری را موجب تبرئه زن می داند. این داستانها به سبب ناسزاگونی و عقاید توهینآمیز توفانی بر پا کرد و نویسنده به سبب لحن آمیخته با بیاحترامی درباره فرقه مذهبی لوتر تحت تعقیب قرار گرفت و به دادگاه احضار شد که در نتیجه دفاع استوار و منطقی خود تبرئه گشت، اما جنجال این کار و دشواریهای خانوادگی تعادل عصبی او را برهم زد. از آن پس تحولی در فکر خود یافت و از طرفداران اصلاحات اساسی در همه شؤون اجتماعی و از معتقدان به مبانی علمی کشت. در همین زمان بود که به پیروی از ژان ژالک روسو نویسنده فرانسوی که به طور عمیقی او را می ستود، اعترافات خود را به نام پسر خدمتکار انتشار داد. استریندبرگ در فرانسه کتاب در میان دهقانان فرانسوی Au milieu des paysans francais را در ۱۸۸۹ منتشر کرد، اما هر لحظه حال روحیش ناپایدارتر می شد و پیوسته مکان خود را تغییر می داد. در یکی از سفرها درد غربت او را به نوشتن یکی از بهترین رمانهایش برانگیخت. این اثر به نام ساکنان همسر Hemsoborna در ۱۸۸۷ انتشار یافت. نمایشنامه پدر Fadren نیز در این سال منتشر شد که از عقيده نویسنده در باره تضاد میان زن و مرد سرچشمه گرفته بود. در این نمایشنامه اختلاف نظر زن و شوهری در باره تربیت فرزندشان نشان داده شده است و در واقع منعکسکننده حال روحی و وسوسههای استریندبرگ است که پیوسته در ترس بهسر می برد و گمان می کرد که زنش او را به همهی نزدیکان، بیمار و دیوانه معرفی کرده و شایستگی تربیت فرزند را از او سلب کرده است. نویسنده در این نمایشنامه مشاجره و مبارزه دائمی و وحشیانه دو طبیعت خودخواه را نشان می دهد و پیروزی را نصیب آن کس می کند که بدتر است. نمایشنامه پدر مورد ستایش نیچه قرار گرفت و موجب برقراری يك رشته مکاتبات میان آن دو گشت.
منبع:فرهنگ ادبیات جهان / نویسنده: زهرا خانلری